چفیه ام را دوست دارم
زیرا او از کربلا آمده است ..........
طواف کرده شش گوشه ی ضریح نور را
متبرک شده است به عطر خاک کرب و بلا
بارها شده است که به درد و دل هایش گوش دهم
دلش برای من که هنوز راهی سفر عشق نشده ام ، می سوزد
بار ها با من گریسته است که چرا هنوز که هنوز است ، نتوانسته ام هوای کربلا را استشمام کنم
او دلش تنگ ِ اذان کربلاست ...............
و من ِ پا مانده در گل ، دردی شده ام بر دلش
و مانعی برای نرسیدن او به زادگاه دلفریبش
چفیه ام را دوست دارم
زیرا مانند سربند یا اباالفضلم
بارها و بارها آغشته شده است به باران هایی که در روضه سیدالشهدا بر آن باریده است
او درد ها و مصیبت های زیادی را شنیده است .................
و قطرات بهشتی باران با تار و پودش عجین شده است
می خواهم روزی چفیه ام را به حسینیه ای ببرم
بسپرمش به سینه زن های عاشق
می دانم آن جا غریبی نمی کند..................
شاید آن جا کمی از دلتنگی اش برای کرب و بلا جبران شود
می خواهم چفیه من هم مانند چفیه شهید حسام * عطر تن سینه زن های علمدار را بگیرد
می خواهم از چفیه ام بوی اشک بلند شود.......................
می خواهم وقتی کسی چفیه ام را دید بر سر و صورتش بزند
مانند وقتی که ماجرای در و دیوار را می شنود
چفیه ام را دوست دارم
زیرا برای هر بسیجی که سلاحش بصیرت است
و اسلحه اش صبر
چفیه نماد ولایت به شمار می آید
نماد عمار های حضرت ماه ..................
چفیه من ، یادآور آن است که من نیز بسیجی ام و ابایی از بذل جان در راه ولایت ندارم
چفیه ام را دوست دارم
زیرا روزگاری سجاده مردان بی ادعایی بوده است
و تا لحظات آسمانی شدن خیلی از آن ها همراهیشان کرده است
چفیه ام را دوست دارم
زیرا وقتی آن را بر شانه هایم می اندازم
او به من اعتبار می بخشد نه من به او
چفیه ام را دوست دارم
زیرا ......................................
چفیه ام را دوست دارم
و رهسپارم با آن با ولایت تا شهادت ...
*: شهید امیر حسام ذوالعلی ، شهید فتنه سال گذشته ، تاریخ شهادت 10/10/88
پ.ن : اللهم ارزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک .....
تهران
زهرا، تبعید شده به زمین
مرسی که اومدی بهم سر زدی زهرا جونم
خوشحالم کردی.
با افتخار لینکت نمودم آبجی جون.
خیلی التماس دعا.
مطلبتم قشنگ بود یه عالمه