بعد نوشتی برای ِ نشست هم اندیشی عکاسان متعهد - بیست و پنجم اردی بهشت نود و پنج - حوزه ی هنری
برای ِ حرف ِ مثبت ِ موثر، حضور ِ مثبت ِ موثر و اول از همه موقعیت مثبت موثر لازم است. که من نه در موقعیت اش هستم و نه هنوز حضور ِ مثبتی مرا به مقبولیت برای زدن حرف موثر رسانده. اما اگر انسان -فارغ از هنر و موقعیت و تعهد اش- گاهی از سر درد، تمام ِ حجمه یِ تو خالی ِ تعهد بی اخلاق به چیزی را ببیند و فریاد نزند، انسان نیست.
از گاه ِ بیست و پنجم ِ اردی بهشت ِ نود و پنج که از سالن مهر حوزه هنری و نشست هم اندیشی عکاسان متعهد پایم را بیرون گذاشتم. این حرف هایی که حالا نیت کرده ام بنویسمشان، مثل ِ خوره شب و روز به روح ام خراش کشیده اند و به گلویم چنگ زده اند که اگر نگویی از سنگ هم کمتری. تو را چه به انسان نامیدن که حالا بخواهند هنرمند و متعهد هم بخوانندت؟!
درد از تعهد داشته و یا نداشته مان نیست که حتی آن هایی که خرده گرفتند که چرا "متعهد" را چپانده اید ته اسم همایش تان، بی تعهد نبوده و نیستند. به که؟ به چه؟ نمیدانم. اما این را میدانم که حوزه هنری تکلیف ِ خودش را با اندیشه و هنر اسلامی مشخص کرده و اگر کسی در مقام هنرمند به آن جا دعوت شده و یا خودش آمده، اگر به آن چیزی که حوزه خودش را متعهد میداند، تعهدی نداشته باشد، با حضورش اول از همه به شخص شخیص خود و دوم به تعهدات خود به آن چیزهایی که دارد و با تمام شعور و فکر و دغدغه انسانی اش انتخاب کرده، توهین کرده است.
درد ِ من حتی انتقادهای به جا و نا به جای گفته شده هم نیست. که حرف، باید بزنیم. که حرف، باید بشنوند. مدیر هنرمندِ متعهد هم همانقدر باید اهل ِ درد باشد که هنرمندی که او از بالاتر، مناسباتی را برایش تدارک می بیند.
درد این است که وقتی در همایش بوی گند ِ بی اخلاقی شامه مان را آزاد داد، دیگر تعهد به چه کار می آید و جایگاه هنرمند چیست؟ برادر محترم، هنرمند و قطعا دارای رزومه ام. که از قضا همسر محترم و هنرمندتان هم در آن مراسم و به دست همان مدیر تقدیر شد، مرا ببخش که اگر میگویم از سوالت جز تحقیر چیز ِ دیگری برنمیامد، وقتی در اولین سوال از مدیر جدید خانه عکاسان که با صداقت تمام حرف زد و جلویت نشست برای پرسش ت و پاسخش، رزومه اش را به رخش کشیدی! استاد پیشکسوت و محترم، من ِ کمترین را ببخش اگر با تمام ادب و کرنش در برابر ِ هنر و تجربه ای که دارید مجبورم بپرسم حضور ِ شما به آن شکل و صحبت های بی میکروفن تان چه دردی را میخواست رفع کند وقتی تمام ِ معنای صحبت هایتان برای کوچک کردن جوان تری مثل روزهای گذشته خود ِ شما در خانه عکاسان، که حالا بعد از سال ها می خواهد نهال از کمر تا شده ی خانه عکاسانرا بلند کند و برای بلند کردن این سنگینی به کمک شما و دیگر هم قطارانتان احتیاج دارد، داشت؟!
من همانقدر از مدیر جدید میدانم، که شما. من همانقدر دلم میخواهد روزهایی حتی طلایی تر از گذشته برگردد، که شما. اما این را میدانم که آن روز خراش هایی به روح ِ متعالی هنرمان وارد شد که حرکت نه تنها تسریع نکرد، بلکه آن را چندین گام هم به عقب راند. هنر باید متعالی باشد و هنرمند نباید جز در راه این تعالی قدم بردارد. معتقدم اخلاق کمترین چیزیست که باید داشت و بیشترین چیزی ست که به راهمان می آورد و دستمان را در لغزشگاه ها میگیرد.
برادر ها و خواهرهای دلسوز، هنرمند و متعهدم، تا دیر نشده پشت یک دیگر باید بایستیم که دست خدا با جماعت است. جماعتی که منتظر ِ طلوع صبح امید است و این صبح قریب است. و برای روایت ِ فتح عظیم باید آوینی ها کنار هم بیاستند تا تکثر روح سید مرتضی هنرمان را برکت ببخشد و به تعالی برساند. به امید ِ آن روز.
+این حرف ان شا الله در جای مناسب خودش هم بازنشر داده می شود.